سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گفتمان مذهبی
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • صفحه نخست
  • چکیده‌اى از کتاب شریف المراجعات، تألیف امام سید شرف الدین عاملى

    عباس جبارى مقدم

    علامه شرف الدین در سفرى به مصر با مردى عالم و دانا و خوش خوى و طالب علم ملاقات کرد، این مرد به دور از هر تعصب و لجاجتى حاضر بود حرف هاى یک عالم شیعى را بشنود و اگر مطابق رأى و عقل سلیمش باشد آن را بپذیرد. وى پس از آشنایى با علامه و کسب اجازه ایشان سؤال ها و شک و شبهه هاى خویش را مکتوب مى‌کرد و به خدمت وى مى‌فرستاد.
    علامه هم با سعه صدر این پرسش ها را پاسخ مى‌گفت. بعدها علامه این سؤال و جواب ها را جمع کرد و تحت عنوان المراجعات به چاپ رساند. این اثر کوشیده از راه آیات و روایات ولایت على«علیه السلام» را به مخاطب تفهیم کند، در ضمن سعى کرده روایاتى را جلوه دهد و به آنها استناد کند که مقبول صحاح اهل سنت و کتب روایى ایشان باشد. حال جهت تشویق و ترغیب مخاطب به مطالعه این اثر گران سنگ و کم نظیر چکیده‌اى از مباحثِ آن را به قلم مى‌آوریم:

    سؤال این است چرا شیعیان به مذهب اهل سنت نمى‌گروند، در اصول به مذهب اشعرى و در فروع به مذاهب اربعه اقتدا نمى‌کنند تا جامعه اسلامى از این پراکندگى و تشتت به در آید. چون وجود ادله شرعى ما را به این مذهب پایبند و مقید ساخته، در ثانى اهل سنت نمى‌توانند احتجاج کنند که مذهب شان از دیگر مذاهب برتر است، اما شیعه این برترى را مى‌تواند با گفته پیامبر مستند سازد که فرمود «از آنها [اهل بیت] پیش نیفتید که هلاک مى‌شوید و از پیوستن به آنها کوتاهى مکنید که نابود مى‌گردید، به آنها چیزى میاموزید که آنها از شما آگاه ترند» در ضمن باید گفت شیعه از صدر اسلام به گفتار و کردار ائمه توجه داشته، مثل دیگر مذاهب نیست که از قرن دوم و سوم به بعد رشد یافتند، وقتى افرادى چون عمر جامعه اسلامى را از نوشتن احادیث نهى مى‌کردند سرور شیعیان على«علیه السلام» و فرزند بزرگوارش امام حسن«علیه السلام» پیروان خویش را به آن برمى انگیختند، على«علیه السلام» خود قرآن را جمع آورد و مصحف فاطمه و صحیفه را نگاشت، بعد به پیروى از ایشان افراد دیگرى چون سلمان و ابوذر و على بن رافع و ربیعة بن سمیع و… به نوشتن دست زدند و این نوشتن تا امروز ادامه دارد.
    ادامه مطلب...

    حق‌شناس ::: یکشنبه 88/4/14::: ساعت 10:0 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    «8 ـ زمزمه زینب با مادر و حکایتش از سقیفه»
      کشتی پهلو گرفته بخشهاى قبلى را هم مطالعه فرمایید:
        مقدمه
    1. پیامبر(ص) مشتاق دیدار فاطمه(س)
    2. خدیجه و دخترش فاطمه(سلام الله علیهما)
    3. فاطمه(س) و دلدارى فرزندانش
    4. درد دل على(ع) با فاطمه(س)
    5. نجواى امام حسن(ع) با مادرش فاطمه(س)
    6. امام حسین(ع) در غم مادر با انبوهى خاطره
    7. درد دل فاطمه(س) با پدر

    غم به جراحت مى‌ماند، یکباره مى‌آید اما رفتنش، التیام یافتنش و خوب شدنش با خداست، و در این میانه، نمک روى زخم و استخوان لاى زخم و زخم بر زخم، حکایتى دیگر است. حکایتى که نه مى‌شود گفت و نه مى‌توان نهفت.
    حکایت آتشى که مى‌سوزاند، خاکستر مى‌کند اما دود ندارد، یا نباید داشته باشد.
    مرگ پیامبر براى تو تنها مرگ یک پدر نبود، حتى مرگ یک پیامبر نبود، مرگ پیام بود، مرگ شمع نبود، مرگ روشنى بود.
    آنکه گفت «حسبنا کِتاب اللّه»، کتاب خدا را نمى‌شناخت.
    نمى‌دانست که یکى از دو ثقل به تنهایى، آفرینش را واژگون مى‌کند،
    نمى‌فهمید که با یک بال نه تنها نمى‌توان پرید که یک بال، و بال گردن مى‌شود و امکان راه رفتن بطئى را هم از انسان سلب مى‌کند.
    و نه او، که مردم هم نفهمیدند که کتاب بدون امام، کتاب نیست، کاغذ و نوشته‌اى است بى روح و جان و نفهمیدند که قبله بدون امام قبله نیست و کعبه بدون امام سنگ و خاک است و قرآن بدون امام، خانه‌ى بى‌صاحب‌خانه است.
    هر کس به خانه‌ى بى‌صاحبخانه، به میهمانى برود، به یقین گرسنه برمى‌گردد. مگر آنکه خیال چپاول داشته باشد و قصد غصب کرده باشد یا کودک و سفیه و مجنون باشد.
    تو در مرگ رسول، هدم رساله را مى‌دیدى و در مرگ پیامبر، نابودى پیام را.
    و حق با تو بود، آنجا که تو ایستاده بودى، همه چیز پیدا بود. تو از حوادث گذشته و آینده خبر مى‌دادى، انگار که همه را پیش چشم دارى.
    خداوند آنچه را که به پیامبر و پدر داده بود، به تو نیز داده بود، جز رسالت و امامت.
    تو یک‌بار در پیش پدر آنچنان از عرش و کرسى و ماضى و مستقبل سخن گفتى که پدر شگفت زده به نزد پیامبر شتافت و پاسخ شنید:
    ـ آرى، او هم مى‌داند آنچه را که ما مى‌دانیم.
    هیچ‌کس هم اگر باور نکند، من یقین دارم که جبرئیل پس از پیامبر نیز دل از این خانه نکند و همچنان رابط عرش و فرش باقى ماند.
    همان‌دم که پیامبر سر بر بالش ارتحال گذاشت، همه فتنه هاى آتى از پیش چشم تو گذشت که تو آنچنان ضجه زدى و نواى وامحمداه را روانه آسمان کردى.
    دست‌هاى پدر هنوز در آب غسل پیامبر بود که دست‌هاى فتنه در سقیفه‌ى بنى‌ساعده به هم گره خورد و گره در کار اسلام محمدى افکند.
    جسد مطهر پیامبر هنوز بر زمین بود که ابرهاى تیره در آسمان پدیدار شد و باران فتنه باریدن گرفت. دین در کنار پیامبر ماند و دنیا در سقیفه‌ى بنى‌ساعده متجلّى شد.
    ادامه مطلب...

    حق‌شناس ::: چهارشنبه 87/3/22::: ساعت 5:33 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    «7 ـ درد دل فاطمه(س) با پدر»

    کشتی پهلو گرفته

    وا اَبَتاه! واصَفّیاه! وامُحَمَّداه! وا اَبَالْقاسِماه! وارَبیعَ الاَرامل والْیتامى...
    ... رَفَعْتَ قُوَتّی وَخانَنَی جَلدی وَ شَمَتْ بی عَدُّوی وَالْکَمَدُ قاتِلی. یا اَبَتاه! بَقیتُ واللَّه وَحیدة وَحیرانة فَریدة فَقَدِ انْخَمَد صَوْتی! وَانْقَطَعَ ظَهْری وَتَنَغَّصَ عَیْشی وَتَکَدَّرَ دَهْری ...
    پدرجان! قبله و محراب پس از تو چه خواهد شد؟
    بابا! چه کسى به داد دختر عزیز مرده‌ات خواهد رسید؟ پدرجان! توانم رفته است، شکیبایى‌ام تمام شده است.
    دشمن شاد شده‌ام پدر! دشمن به شماتتم ایستاده است.
    و رنج و اندوهى کشنده، کمر به قتلم بسته است.
    پدرجان! یکه و تنها مانده‌ام و در کار خود حیران و سرگردان.
    پدرجان! صدایم ته افتاده است و پشتم شکسته است و زندگى‌ام در هم ریخته است و روزگارم سیاه شده است.
    پدرجان! پس از تو در این وحشت فراگیر، مونسى نمى‌یابم.
    کسى نیست که گریه‌ام را آرام کند و یاور این ضعف و درماندگى‌ام شود.
    پدرجان! پس از این قرآن محکم و مهبط جبرئیل و مکان میکائیل غریب شد.
    پدرجان! پس از تو زمانه میل به ادبار یافت، دنیا دگرگون شد و درهاى پشت سرم قفل خورد.
    پدرجان! بعد از تو دنیا نفرت برانگیز است و تا نفسم قطع نشود، گریه‌ام برتو قطع نمى‌شود.
    پدرجان! نه شوق مرا نسبت به تو پایانى است و نه در فراق تو حزنم را انجامى.
    پدرجان! گذشت زمان و حائل خاک، اندوهم را کم و کهنه نمى‌کند، هر لحظه زخم فراق تو تازه است و غم دورى تو نو، به خدا که قلب من عاشقى سرسخت است.
    این غم غمى است که هر روز زیادتر مى‌شود و هیچ‌گاه از میان نمى‌رود.
    این فاجعه همیشه بر من گران است و این گریه همیشه تازه است و آسایش براى همیشه رخت بربسته است. آن دلى که بتواند در عزا و مصیبت تو صبور باشد، به حق دلى پر طاقت است.
    پدرجان! با رفتن تو نور از دنیا رفته است و گلهاى دنیا پژمرده شده‌اند.
    پدرجان! اندوه فراق تو تا قیامت خوراک من است.
    پدرجان! تو که رفتى انگار حلم و اغماض هم از وجود من دور شد.
    پدرجان! یتیمان و بیوه زنان پس از تو که را دارند؟
    پدرجان! این امت پس از تو تا قیامت به که دلخوش باشد؟
    پدرجان! بعد از تو ما درمانده شدیم.
    پدرجان! بعد از تو مردم از ما روى برگرداندند.
    ادامه مطلب...

    حق‌شناس ::: دوشنبه 87/3/20::: ساعت 7:33 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    از فرمایشات حضرت آیت‌الله بهجت (حفظه‌الله):آیت الله بهجت
    چند نفر از علماى عامّه که معتقد بودند شیخین از ظلم خود به حضرت فاطمه ـ علیهاالسّلام ـ توبه کرده بودند، از بغداد به کربلا آمده بودند تا با علماى شیعه بحث و مناظره کنند.
    یک نفر شبانه نزد آخوند دربندى ـ رحمه اللّه ـ رفت و جریان را به اطلاع ایشان رسانید. ایشان همان شب در مجلسى که علما در آن اجتماع کرده بودند، به بالاى منبر تشریف برد و فرمود: «أَللّهُمَّ الْعَنِ الأوَّل!»
    علماى عامّه بسیار ناراحت شدند. ایشان بعد از مدتى فرمود:

    «أَسْتَغْفِرُ اللّه.»
    طولى نکشید فرمود: «أَللّهُمَّ الْعَنِ الثّانِی!»
    دوباره استغفار کرد. باز فرمود: «أَللّهُمَّ الْعَنْ فُلانَة!» بار سوّم استغفار کرد و از منبر پایین آمد و از مجلس خارج شد.



    حق‌شناس ::: یکشنبه 87/3/19::: ساعت 3:25 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    «6 ـ امام حسین(ع) در غم مادر با انبوهى خاطره»

    کشتی پهلو گرفته

    مادر! اگر چه تو در زمان حیات پیامبر هم سختى بسیار کشیدى، اما در مقایسه با ظلمت بعد از وفات، آن روزها، روزهاى خوشى و خوبى و روشنى بود.
    اگر چه تو و پدرم پا به پاى پیامبر، آسیب دیدید، شکنجه شدید و رنج بردید، اما چشمتان مدام بر پرچم اسلام بود که لحظه به لحظه بالاتر مى‌رفت و سایه‌اش نفس به نفس گسترده‌تر مى‌شد.
    اگر چه روزها و شب ها مى‌گذشت و کمترین خوراک موسوم، یک لقمه نان جو هم به دهانتان نمى‌رسید و پوستتان بیش از بیش به استخوان مى‌چسبید، اما رشد اسلام را به چشم مى‌دیدید و مى‌دیدید که کودک اسلام، استخوان مى‌ترکاند، مى‌بالد و خون در رگهایش جریان مى‌یابد.
    اگر چه سالها و سالها زیر اندازتان، رختخوابتان، سفره‌ى شترتان و همه‌ى دارایى‌تان یک تکه پوست گوسفند دبّاغى شده بود که همه کار مى‌کرد.
    اگر چه زندگى‌تان سراسر جنگ و دفاع بود و هنوز پدر از جنگى نیامده، عرق از تن نسترده و خون از شمشیر نشسته راهى جنگى دیگر مى‌شد و جبهه اى دیگر را رهبرى مى‌کرد.
    اما دلخوشى تان به این بود که پیامبر هست و ابرهاى تیره‌ى جهل و کفر با سر پنجه‌هاى نورانى شما کنار مى‌رود و لحظه به لحظه خورشید اسلام نمایان‌تر مى‌شود.
    مگر خود من در سال جنگ خندق به دنیا نیامدم؟!
    مگر سختى حاکم نبود؟ مگر مشقت دامن نگسترده بود؟ مگر رنج پلاس خود را نگشوده بود؟
    چرا، ولى یک جمله‌ى افتخار آفرین پیامبر همه‌ى سختى ها را مى‌زدود.
    ــ ضَرْبَةُ عَلىّ یَوْمَ الْخَنْدق اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلین.(1)
    آرى امروز روز اندوه است، آن روزها، ایام شادکامى‌ بود.
    پیامبر دست‌هاى ما را مى‌گرفت، من و حسین پا بر پاى پیامبر مى‌گذاشتیم و بعد زانوان او و بعد ران‌هاى او و بعد شکم او و بعد سینه‌ى او و او مرتب مى‌گفت:
    ـ بالاتر بیایید نور چشمان من. من بالاتر بیایید.
    و بعد لبش را بر لب‌هاى ما مى‌گذاشت، حلاوت دهانش را به کام ما مى‌ریخت و مدام مى‌گفت:
    ـ خدایا! چقدر من این حسن و حسین را دوست دارم.
    ما را بر پشت خود مى‌نشاند، چهار دست و پا بر روى زمین راه مى‌رفت و مى‌گفت:
    ـ چه مرکب خوبى و چه سوارکاران خوبى!
    گاهى که مرا در کوچه مى‌دید، من از دستش به بازى مى‌گریختم و او تا مرا نمى‌گرفت، آرام نمى‌گرفت، دستى به زیر چانه‌ام و دستى به پشت سرم و لب‌هایش را بر لب‌هایم مى‌فشرد:
    ـ واى که من چقدر این حسین را دوست دارم.
    من و حسن را به کشتى وا مى‌داشت و حسن را بر علیه من تشویق و تشجیع مى‌کرد.
    تو گفتى:
    ـ پدرجان! بزرگتر را بر علیه کوچکتر تشویق مى‌کنى؟
    او غنچه لبهایش به خنده گشوده شد و فرمود:
    ـ جبرئیل آن سوى‌تر ایستاده است و حسین را تشویق مى‌کند، حسن بى‌مشوّق مانده است.
    به مسجد مى‌رفتیم، پیامبر را در سجده مى‌یافتیم، به بازى بر پشتش مى‌نشستیم، انگار که عرش را طى مى‌کنیم و او آنقدر در سجود مى‌ماند و مأمومین را نگاه مى‌داشت، تا ما خود پایین مى‌آمدیم.
    مأمومین پس از نماز مى‌پرسیدند:
    ـ در حالت سجود، جبرئیل آمده بود؟ وحى نازل مى‌شد؟
    ـ محبوب تر از جبرئیل، شیرین‌تر از وحى.
    پیامبر بر منبر بود، راه پیش پاى ما خود به خود بازمى‌شد، از منبر بالا مى‌رفتیم و به گردن پیامبر مى‌آویختیم. آنچنان‌که برق خلخال‌هاى پایمان را حتى ته‌نشین‌هاى مسجد مى‌دیدند.
    و پیامبر بهانه‌اى مى‌یافت و مکرر تاکید مى‌کرد:
    ـ من این خاندان را دوست دارم، هر که اینان را دوست بدارد، دوست من است و هر که اینان را بیازارد، دشمن من.
    من و حسن و تو و پدر رفته بودیم به خانه‌ى پیامبر، بر در خانه ایستاده بودیم که پیامبر از در درآمد و در منظر همگان عباى خیبرى‌اش را بر سر ما سایبان کرد و فرمود:
    ـ من با دشمنان شما در جنگم و با دوستان شما در صلح.
    ادامه مطلب...

    حق‌شناس ::: شنبه 87/3/18::: ساعت 10:0 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    «5 ـ نجواى امام حسن(ع) با مادرش فاطمه(س)»

    کشتی پهلو گرفته

    اگر تو فاطمه نبودى با آن عظمت دست نیافتنى و من هم حسن نبودم با این قلب رقیق و دل شکستنى، باز هم سفارش تو مادر ـ گریه نکردن ـ عملى نبود.
    اگر من تنها یک فرزند بودم ـ هر فرزندى ـ و تو تنها یک مادر بودى ـ هر مادرى ـ در حال ارتحال، باز هم به دل نمى‌شد گفت که نسوز و به چشم نمى‌شد گفت که آرام بگیر و اشک مریز.
    چه رسد به این که تو فقط یک مادر نیستى، تو فاطمه اى! تو زهراى اطهرى! تو نزدیکترین و بى‌واسطه‌ترین بازمانده‌ى منزل و مهبط وحى‌اى! تو محب و محبوب خدا و پیامبرى!
    چه کسى عشق خدا و پیامبر را نسبت به تو نمى‌داند؟
    کم مانده بود، پیامبر به بلال بگوید:
    «بر بالاى مأذنه که رفتى بعد از هر اذان به صداى بلند اعلام کن که محمد (ص) فاطمه را دوست دارد، دوست داشتنى الهى و تکوینى، دوست داشتنى سنّتى و تشریعى.»
    اینچنین بود عشق مشهور پیامبر به تو. و عشق تو به پیامبر، شهره‌تر، آنچنان که لقب «ام ابیها» گرفتى و آنچنان که بعد از ارتحال پیامبر هیچ کس خنده‌ى تو را ندید و در عوض، گریستن‌ات، دشمن را به ستوه آورد.
    ما از آنجا که پیش از تولد، ظهور یافته‌ایم و پس از وفات نیز، ادامه حیات مى‌دهیم، من رنجهاى تو را به خاطر پیامبر، حتى پیش از تولدم دیده‌ام.
    من اگر چه در سال سوم هجرت به دنیا آمدم، اما رنجهاى تو را پیش از هجرت و پس از آن به وضوح دیدم، به همین دلیل به تو حق مى‌دادم که پس از رحلت پیامبر، آنچنان غریبانه و جگرسوز در بیت الاحزان، ضجّه بزنى و فغان کنى.
    من حتى تولد خودم و ناز و نوازش‌هاى پیامبر را به خاطر دارم. پیامبر مشتاق و بى‌تاب به خانه آمد تا اولین فرزند تو را ببیند، وقتى مرا در آغوشش گذاشتند، اول گره در ابروانش افتاد:
    ـ مگر نگفتم کودک را در جامه‌ى زرد نباید پیچید؟
    پیامبر به کرّات فرموده بود و آن خادمه اشتباه کرده بود، مرا با جامه‌اى سپید پوشاندند و به آغوش پیامبر سپردند.
    پیامبر از شادى آنچنان خندیدند که داندان‌هاى سپیدشان نمایان شد و سر و رو و چشم و لب‌هاى مرا غرق بوسه کردند و گفتند: خدایا! چقدر من این کودک را دوست دارم. در گوش‌هایم اذان و اقامه گفتند و بعد از تو و پدرم پرسیدند:
    ـ نامش را چه نهاده‌اید؟
    هر دو عرضه داشتید:
    ادامه مطلب...

    حق‌شناس ::: شنبه 87/3/18::: ساعت 4:20 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    فرازى از مقدمه وصیت‌نامه‌ سیاسى ـ الهى امام خمینى (قدس سرّه الشریف)

    بخش دوم: افتخار به اهل بیت و لعن ابدى بر دودمان بنى‌امیه


    ما مفتخریم‌
    و ملت‌ عزیز سرتاپا متعهد به‌ اسلام‌ و قرآن‌ مفتخر است‌ که‌ پیرو مذهبى است‌ که‌ مى‌خواهد حقایق‌ قرآنى‌، که‌ سراسر آن‌ از وحدت‌ بین‌ مسلمین‌ بلکه‌ بشریت‌ دم‌ مى‌زند، از مقبره‌ها و گورستان‌ها نجات‌ داده‌ و به‌ عنوان‌ بزرگترین‌ نسخه نجات‌ دهنده بشر از جمیع‌ قیودى که‌ بر پاى و دست‌ و قلب‌ و عقل‌ او پیچیده‌ است‌ و او را به‌ سوى فنا و نیستى و بردگى و بندگى طاغوتیان‌ مى‌کشاند نجات‌ دهد.
    و ما مفتخریم‌ که‌ پیرو مذهبى هستیم‌ که‌ رسول‌ خدا مؤسس‌ آن‌ به‌ امر خداوند تعالى بوده‌، و امیرالمؤمنین‌ على بن‌ ابیطالب‌، این‌ بنده رها شده‌ از تمام‌ قیود، مأمور رها کردن‌ بشر از تمام‌ اغلال‌ و بردگى‌ها است‌.
    ما مفتخریم‌ که‌ کتاب‌ «نهج‌البلاغه»‌ که‌ بعد از قرآن‌ بزرگترین‌ دستور زندگى مادى و معنوى و بالاترین‌ کتاب‌ رهایى‌بخش‌ بشر است‌ و دستورات‌ معنوى و حکومتى آن‌ بالاترین‌ راه‌ نجات‌ است‌، از امام‌ معصوم‌ ما است‌.
    ما مفتخریم‌ که‌ ائمه‌ى معصومین‌، از على بن‌ ابیطالب‌ گرفته‌ تا منجى بشر حضرت‌ مهدى صاحب‌ زمان‌ ـ علیهم‌ آلاف‌ التحیات‌ والسلام‌ ـ که‌ به‌ قدرت‌ خداوند قادر، زنده‌ و ناظر امور است،‌ ائمه‌ى ما هستند.
    ما مفتخریم‌ که‌ ادعیه حیات‌بخش‌ که‌ او را «قرآن‌ صاعد» مى‌خوانند از ائمه معصومین‌ ما است‌. «مناجات‌ شعبانیه» امامان‌ و «دعاى عرفات‌» حسین‌ بن‌ على ـ علیهما السلام‌ ـ و «صحیفه سجادیه‌» این‌ زبور آل‌ محمد و «صحیفه فاطمیه‌» که‌ کتاب‌ الهام‌ شده‌ از جانب‌ خداوند تعالى به‌ زهراى مرضیه‌ است‌ از ما است‌.
    ما مفتخریم‌ که «باقرالعلوم‌» که بالاترین‌ شخصیت‌ تاریخ‌ است‌ و کسى جز خداى تعالى و رسول‌ ـ صلى‌الله علیه‌ وآله‌ ـ و ائمه معصومین‌ ـ علیهم‌السلام‌ ـ مقام‌ او را درک‌ نکرده‌ و نتوانند درک‌ کرد، از ما است‌.
    و ما مفتخریم‌ که‌ مذهب‌ ما «جعفرى‌» است‌ که‌ فقه‌ ما که‌ دریاى بى‌پایان‌ است‌، یکى از آثار اوست‌.
    و ما مفتخریم‌ به‌ همه ائمه معصومین‌ ـ علیهم‌ صلوات‌الله ـ و متعهد به‌ پیروى آنانیم‌.
    ما مفتخریم‌ که‌ ائمه معصومین‌ ما ـ صلوات‌ الله وسلامه‌ علیهم‌ ـ در راه‌ تعالى دین‌ اسلام‌ و در راه‌ پیاده‌ کردن‌ قرآن‌ کریم‌ که‌ تشکیل‌ حکومت‌ عدل‌ یکى از ابعاد آن‌ است‌، در حبس‌ و تبعید به‌ سر برده‌ و عاقبت‌ در راه‌ براندازى حکومت‌هاى جائرانه‌ و طاغوتیان‌ زمان‌ خود شهید شدند. و ما امروز مفتخریم‌ که‌ مى‌خواهیم‌ مقاصد قرآن‌ و سنت‌ را پیاده‌ کنیم‌ و اقشار مختلفه ملت‌ ما در این‌ راه‌ بزرگِ سرنوشت‌ساز سر از پا نشناخته‌، جان‌ و مال‌ و عزیزان‌ خود را نثار راه‌ خدا مى‌کنند.
    ...
    با کمال‌ جِدّ و عجز از ملت‌هاى مسلمان‌ مى‌خواهم‌ که‌ از ائمه اطهار و فرهنگ‌ سیاسى‌، اجتماعى‌، اقتصادى‌، نظامى این‌ بزرگ‌ راهنمایان‌ عالم‌ بشریت‌ به‌ طور شایسته‌ و به‌ جان‌ و دل‌ و جانفشانى و نثار عزیزان‌ پیروى کنند.
    از آن‌ جمله‌ دست‌ از فقه‌ سنتى که‌ بیانگر مکتب‌ رسالت‌ و امامت‌ است‌ و ضامن‌ رشد و عظمت‌ ملت‌ها است‌، چه‌ احکام‌ اولیه‌ و چه‌ ثانویه‌ که‌ هر دو مکتب‌ فقه‌ اسلامى است‌، ذره‌اى منحرف‌ نشوند و به‌ وسواس‌ خناسان‌ معاند با حق‌ و مذهب‌ گوش‌ فرا ندهند و بدانند قدمى انحرافى‌، مقدمه سقوط‌ مذهب‌ و احکام‌ اسلامى و حکومت‌ عدل‌ الهى است‌.
    و از آن‌ جمله‌ از نماز جمعه‌ و جماعت‌ که‌ بیانگر سیاسى نماز است‌ هرگز غفلت‌ نکنند، که‌ این‌ نماز جمعه‌ از بزرگترین‌ عنایات‌ حق‌ تعالى بر جمهورى اسلامى ایران‌ است‌.
    و از آن‌ جمله‌ مراسم‌ عزادارى ائمه اطهار و بویژه‌ سید مظلومان‌ و سرور شهیدان‌، حضرت‌ ابى‌عبدالله الحسین‌ ـ صلوات‌ وافر الهى و انبیا و ملائکة‌الله و صلحا بر روح‌ بزرگ‌ حماسى او باد ـ هیچ‌گاه‌ غفلت‌ نکنند. و بدانند آنچه‌ دستور ائمه‌ ـ علیهم‌السلام‌ ـ براى بزرگداشت‌ این‌ حماسه تاریخى اسلام‌ است‌ و آنچه‌ لعن‌ و نفرین‌ بر ستمگران‌ آل‌بیت‌ است‌، تمام‌ فریاد قهرمانانه ملت‌ها است‌ بر سردمداران‌ ستم‌پیشه‌ در طول‌ تاریخ‌ الى الابد.
    و مى‌دانید که‌ لعن‌ و نفرین‌ و فریاد از بیداد بنى‌امیه‌ ـ لعنة‌الله علیهم‌ ـ با آنکه‌ آنان‌ منقرض‌ و به‌ جهنم‌ رهسپار شده‌اند، فریاد بر سر ستمگران‌ جهان‌ و زنده‌ نگهداشتن‌ این‌ فریاد ستم‌شکن‌ است‌.
    و لازم‌ است‌ در نوحه‌ها و اشعار مرثیه‌ و اشعار ثناى از ائمه حق‌ ـ علیهم‌ سلام‌الله ـ به‌طور کوبنده‌ فجایع‌ و ستمگریهاى ستمگران‌ هر عصر و مصر یادآورى شود؛ و در این‌ عصر که‌ عصر مظلومیت‌ جهان‌ اسلام‌ به‌ دست‌ امریکا و شوروى و سایر وابستگان‌ به‌ آنان‌ و از آن‌ جمله‌ آل‌ سعود، این‌ خائنین‌ به‌ حرم‌ بزرگ‌ الهى ـ لعنة‌الله وملائکته‌ ورسله‌ علیهم‌ ـ است‌ به‌‌طور کوبنده‌ یادآورى و لعن‌ و نفرین‌ شود.
    و همه‌ باید بدانیم‌ که‌ آنچه‌ موجب‌ وحدت‌ بین‌ مسلمین‌ است‌ این‌ مراسم‌ سیاسى است‌ که‌ حافظ‌ ملّیت‌ مسلمین‌، به ویژه‌ شیعیان‌ ائمه اثنى عشر ـ علیهم‌ صلوات‌ الله وسلم‌ ـ [است].‌



    حق‌شناس ::: چهارشنبه 87/3/15::: ساعت 2:58 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    فرازى از مقدمه وصیت‌نامه‌ سیاسى ـ الهى امام خمینى (قدس سرّه الشریف)

    بخش اول: شرحى بر حدیث ثقلین و محجوریت ثقلین در طول تاریخ

    بسم‌الله الرحمن‌ الرحیم‌

    قالَ رسولُ الله (صلَّى ‌الله علیه‌ وآله‌ وسلَّم): «اِنّی تارکٌ فیکُمُ الثّقلَیْنِ کتابَ اللهِ و عترتی اهلَ بیتى‌؛ فإِنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوضَ.»
    الحمدُ لله وسُبحانَکَ؛ اللّهُمَّ صلِّ على محمدٍ وآلهِ مظاهر جَمالِک‌ وجلالِک‌ وخزائنِ أسرارِ کتابِکَ الذی تجلّى فیه‌ الاَحَدیّةُ بِجمیعِ أسمائکَ حتّى المُسْتَأْثَرِ منها الّذى لایَعْلَمُهُ غَیرُک‌؛ واللَّعنُ على ظالِمیهم‌ أصلِ الشَجَرةِ الخَبیثةِ.
    و بعد، این‌جانب‌ مناسب‌ مى‌دانم‌ که‌ شمّه‌اى کوتاه‌ و قاصر در باب «ثقلین‌» تذکر دهم‌؛ نه‌ از حیث‌ مقامات‌ غیبى و معنوى و عرفانى‌، که‌ قلم‌ مثل‌ منى عاجز است‌ از جسارت‌ در مرتبه‌اى که‌ عرفان‌ آن‌ بر تمام‌ دایره‌ وجود، از ملک‌ تا ملکوت‌ اعلى‌ و از آنجا تا لاهوت‌ و آنچه‌ در فهم‌ من‌ و تو ناید، سنگین‌ و تحمل‌ آن‌ فوق‌ طاقت‌، اگر نگویم‌ ممتنع‌ است‌؛ و نه‌ از آنچه‌ بر بشریت‌ گذشته‌ است‌، از مهجور بودن‌ از حقایق‌ مقام‌ والاى «ثقل‌ اکبر» و «ثقل‌ کبیر» که‌ از هر چیز اکبر است‌ جز ثقل‌ اکبر که‌ اکبرِ مطلق‌ است‌؛ و نه‌ از آنچه‌ گذشته‌ است‌ بر این‌ دو ثقل‌ از دشمنان‌ خدا و طاغوتیان‌ بازیگر که‌ شمارش‌ آن‌ براى مثل‌ منى میسر نیست‌ با قصور اطلاع‌ و وقت‌ محدود؛ بلکه‌ مناسب‌ دیدم‌ اشاره‌اى گذرا و بسیار کوتاه‌ از آنچه‌ بر این‌ دو ثقل‌ گذشته‌ است‌ بنمایم‌.
    شاید جمله «لَنْ یَفْتَرِقا حتّى یَرِدا عَلَیَّ الْحَوض» اشاره‌ باشد بر اینکه‌ بعد از وجود مقدس‌ رسول‌الله ـ صلى‌الله علیه‌ وآله‌ وسلم‌ ـ هرچه‌ بر یکى از این‌ دو گذشته‌ است‌ بر دیگرى گذشته‌ است‌ و مهجوریت‌ هر یک‌ مهجوریت‌ دیگرى است‌، تا آنگاه‌ که‌ این‌ دو مهجور بر رسول‌ خدا در «حوض‌» وارد شوند. و آیا این «حوض‌» مقام‌ اتصال‌ کثرت‌ به‌ وحدت‌ است‌ و اضمحلال‌ قطرات‌ در دریا است‌، یا چیز دیگر که‌ به‌ عقل‌ و عرفان‌ بشر راهى ندارد. و باید گفت‌ آن‌ ستمى که‌ از طاغوتیان‌ بر این‌ دو ودیعه‌ رسول‌ اکرم‌ ـ صلى‌الله علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ ـ گذشته‌، بر امت‌ مسلمان‌ بلکه‌ بر بشریت‌ گذشته‌ است‌ که‌ قلم‌ از آن‌ عاجز است‌.
    و ذکر این‌ نکته‌ لازم‌ است‌ که‌ حدیث «ثقلین‌» متواتر بین‌ جمیع‌ مسلمین‌ است‌ و [در] کتب‌ اهل‌ سنت‌ از «صحاح‌ شش‌گانه‌» تا کتب‌ دیگر آنان‌، با الفاظ‌ مختلفه‌ و موارد مکرّره‌ از پیغمبر اکرم‌ ـ صلى‌الله علیه‌ وآله‌ وسلم‌ ـ به‌ طور متواتر نقل‌ شده‌ است‌. و این‌ حدیث‌ شریف‌ حجت‌ قاطع‌ است‌ بر جمیع‌ بشر به ویژه‌ مسلمانان‌ مذاهب‌ مختلف‌؛ و باید همه‌ مسلمانان‌ که‌ حجت‌ بر آنان‌ تمام‌ است‌ جوابگوى آن‌ باشند؛ و اگر عذرى براى جاهلان‌ بى‌خبر باشد براى علماى مذاهب‌ نیست‌.
    امام خمینی
    اکنون‌ ببینیم‌ چه‌ گذشته‌ است‌ بر کتاب‌ خدا، این‌ ودیعه الهى و ماترک‌ پیامبر اسلام‌ ـ صلى‌الله علیه‌ وآله‌ وسلم‌ ـ مسائل‌ أسف‌انگیزى که‌ باید براى آن‌ خون‌ گریه‌ کرد، پس‌ از شهادت‌ حضرت‌ على‌(ع‌) شروع‌ شد. خودخواهان‌ و طاغوتیان‌، قرآن‌ کریم‌ را وسیله‌اى کردند براى حکومت‌هاى ضد قرآنى‌؛ و مفسّران‌ حقیقى قرآن‌ و آشنایان‌ به‌ حقایق‌ را که‌ سراسر قرآن‌ را از پیامبر اکرم‌ ـ صلى‌الله علیه‌ وآله‌ وسلم‌ ـ دریافت‌ کرده‌ بودند و نداى «اِنّى تارکٌ فیکُمُ الثقلان» در گوششان بود با بهانه‌هاى مختلف‌ و توطئه‌هاى از پیش‌ تهیه‌ شده‌، آنان‌ را عقب‌ زده‌ و با قرآن‌، در حقیقت‌ قرآن‌ را ـ که‌ براى بشریت‌ تا ورود به‌ حوض‌ بزرگترین‌ دستور زندگانى مادى و معنوى بود و است‌ ـ از صحنه‌ خارج‌ کردند؛ و بر حکومت‌ عدل‌ الهى ـ که‌ یکى از آرمان‌هاى این‌ کتاب‌ مقدّس‌ بوده‌ و هست‌ ـ خط‌ بطلان‌ کشیدند و انحراف‌ از دین‌ خدا و کتاب‌ و سنت‌ الهى را پایه‌گذارى کردند، تا کار به‌ جایى رسید که‌ قلم‌ از شرح‌ آن‌ شرمسار است‌.
    و هرچه‌ این‌ بنیان‌ کج‌ به‌ جلو آمد کجى‌ها و انحراف‌ها افزون‌ شد تا آنجا که‌ قرآن‌ کریم‌ را که‌ براى رشد جهانیان‌ و نقطه جمع‌ همه مسلمانان‌ بلکه‌ عائله بشرى‌، از مقام‌ شامخ‌ احدیت‌ به‌ کشف‌ تام‌ محمدى‌(ص‌) تنزل‌ کرد که‌ بشریت‌ را به‌ آنچه‌ باید برسند برساند و این‌ ولیده «علم‌ الاسماء» را از شرّ شیاطین‌ و طاغوت‌ها رها سازد و جهان‌ را به‌ قسط‌ و عدل‌ رساند و حکومت‌ را به‌ دست‌ اولیاء الله، معصومین‌ ـ علیهم‌ صلوات‌ الاولین‌ والآخرین‌ ـ بسپارد تا آنان‌ به‌ هر که‌ صلاح‌ بشریت‌ است‌ بسپارند ـ چنان‌ از صحنه‌ خارج‌ نمودند که‌ گویى نقشى براى هدایت‌ ندارد و کار به‌ جایى رسید که‌ نقش‌ قرآن‌ به‌ دست‌ حکومت‌هاى جائر و آخوندهاى خبیثِ بدتر از طاغوتیان‌ وسیله‌اى براى اقامه جور و فساد و توجیه‌ ستمگران‌ و معاندان‌ حق‌ تعالى شد. و مع‌الاسف‌ به‌ دست‌ دشمنان‌ توطئه‌گر و دوستان‌ جاهل‌، قرآن‌ این‌ کتاب‌ سرنوشت‌ساز، نقشى جز در گورستان‌ها و مجالس‌ مردگان‌ نداشت‌ و ندارد و آنکه‌ باید وسیله جمع‌ مسلمانان‌ و بشریت‌ و کتاب‌ زندگى آنان‌ باشد، وسیله تفرقه‌ و اختلاف‌ گردید و یا به کلى از صحنه‌ خارج‌ شد، که‌ دیدیم‌ اگر کسى دم‌ از حکومت‌ اسلامى برمى‌آورد و از سیاست‌، که‌ نقش‌ بزرگ‌ اسلام‌ و رسول‌ بزرگوار ـ صلى‌الله علیه‌ وآله‌ وسلم‌ ـ و قرآن‌ و سنت‌ مشحون‌ آن‌ است‌، سخن‌ مى‌گفت‌، گویى بزرگ‌ترین‌ معصیت‌ را مرتکب‌ شده‌؛ و کلمه «آخوند سیاسى» موازن‌ با آخوند بى‌دین‌ شده‌ بود و اکنون‌ نیز هست‌.
    و اخیراً قدرت‌هاى شیطانى بزرگ‌ به‌ وسیله حکومت‌هاى منحرفِ خارج‌ از تعلیمات‌ اسلامى‌، که‌ خود را به‌ دروغ‌ به‌ اسلام‌ بسته‌اند، براى محو قرآن‌ و تثبیت‌ مقاصد شیطانى ابرقدرتها قرآن‌ را با خط‌ زیبا طبع‌ مى‌کنند و به‌ اطراف‌ مى‌فرستند و با این‌ حیله شیطانى قرآن‌ را از صحنه‌ خارج‌ مى‌کنند. ما همه‌ دیدیم‌ قرآنى را که‌ محمدرضاخان‌ پهلوى طبع‌ کرد و عدّه‌اى را اغفال‌ کرد و بعض‌ آخوندهاى بى‌خبر از مقاصد اسلامى هم‌ مدّاح‌ او بودند. و مى‌بینیم‌ که‌ ملک‌‌فهد هر سال‌ مقدار زیادى از ثروت‌هاى بى‌پایان‌ مردم‌ را صرف‌ طبع‌ قرآن‌ کریم‌ و محالّ تبلیغاتِ مذهبِ ضد قرآنى مى‌کند و وهابیت‌، این‌ مذهب‌ سراپا بى‌اساس‌ و خرافاتى را ترویج‌ مى‌کند؛ و مردم‌ و ملت‌هاى غافل‌ را سوق‌ به‌ سوى ابرقدرت‌ها مى‌دهد و از اسلام‌ عزیز و قرآن‌ کریم‌ براى هدم‌ اسلام‌ و قرآن‌ بهره‌بردارى مى‌کند.
    ...



    حق‌شناس ::: سه شنبه 87/3/14::: ساعت 7:35 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    امروز سالگرد ارتحال امام راحلع خمینى کبیر (رضوان الله تعالى علیه) است.
    این مصیبت بزرگ را که امسال همزمان با دهه فاطمیه و شهادت جانسوز مادرش حضرت زهراى مرضیه (سلام الله علیها) هم شده، به پیروان مکتب اهل بیت (علیهم‌السلام) و همه دوست‌داران روح‌الله تسلیت مى‌گویم.


    ویژه‌نامه‌«نیمه خرداد به بعد» را در سایت دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبرى ببینید:


    و همینطور

    ویژه‌نامه ارتحال امام خمینى ره در سایت بلاغ

    را



    حق‌شناس ::: سه شنبه 87/3/14::: ساعت 6:37 عصر
    نظرات دیگران: نظر


    ویژه‌نامه شهادت حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) در سایت خبرگزارى اهل بیت (علیهم‌السلام)

    یادداشت سردبیر (حسینى عارف):
    بى‌‌شک اهانت به اعتقادات و مقدسات یک مذهب و ملت کاری صحیح نیست ؛ هم از این‌روست که خداوند متعال در قرآن کریم ، حتی اهانت به بت‌های کفار و مشرکان را جایز ندانسته است.
    همچنین توهین و جسارت به کسانی که در نظر جمع کثیری از مردم ، دارای شأن و جایگاه هستند ، کاری شایسته نخواهد بود؛ بخصوص اگر آن افراد دارای سابقه‌ای در یاری رساندن به پیامبر خدا (ص) نیز باشند.
    اما این همه، نباید باعث گردد که جویای حق ، چشم بر حقایق و واقعیات تاریخی ببندد یا با تعصب و جهالت ، آنها را توجیه نماید.
    آنچه در این ویژه‌نامه درباره مصائب فراوان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمده است، حقایق تاریخی است که اکثرا از منابع معتبر و مورد قبول برادران اهل سنت گردآوری شده یا مستند گردیده است. دانستن این مصائب بخصوص از 2 جهت بر هر مسمانی واجب است:
    1. این مصائب به بیماری و شهادت آن امانت الهی منجر گردید.
    2. این فرموده پیامبر که: «هر کس فاطمه را ناراضی سازد مرا رنجیده کرده است و هر کس مرا برنجاند خداوند را آزرده است».
    همچنین در تدوین آن، پای از دایره انصاف خارج نشده و به ورطه اهانت داخل نگردیده است.

    مطالب این ویژه نامه عبارتند از:
    - شهادت فاطمه (س) افسانه نیست / آیةالله مکارم شیرازی
    - بررسی فقهی و حقوقی "داوری خلیفه اول" درباره فدک / آیةالله رضا استادی
    - آیا خانه‌های مدینه درب داشتند؟ / علامه جعفر مرتضی عاملی
    - در عزاداری فاطمیه چه کنیم؟ / آیةالله جوادی آملی
    - چرا علی (ع) فدک را پس نگرفت؟ / آیة‌الله رضا استادی
    - مبارزه فلسطینی‌ها بدون محبت زهرا (س) نتیجه نمی‌دهد / شهید دکتر فتحى شقاقی

    هدف ما این است که ضمن ابراز عشق و محبت به نور چشم رسول الله ، زهرای بتول (س) ـ که به موجب آیه مودت ، وظیفه هر مسلمانی است ــ گامی در جهت روشن شدن اذهان عمومی امت اسلامی برداریم.

    وقل اعلموا فسیری الله عملکم و رسوله والمؤمنون



    حق‌شناس ::: یکشنبه 87/3/12::: ساعت 1:34 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    <      1   2   3   4   5   >>   >
    لیست کل یادداشتهاى وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 27
    بازدید دیروز: 18
    کل بازدید :355788

    >>اوقات شرعی <<

    >> معرفى <<
    گفتمان مذهبی
    مدیر وبلاگ : حق‌شناس[100]
    نویسندگان وبلاگ :
    حبیب[8]


    >> پیوندهای روزانه <<

    >> لوگوى وبلاگ <<
    گفتمان مذهبی

    >> یادداشتهاى قبلى <<

    >> سایتهاى مفید <<

    >> لینک دوستان <<

    >>اشتراک در خبرنامه<<